چرا این همه تبعیض!؟

نشستيم وبا خود انديشيديم شايد مشکل از اين دوستان نيست که متوجه نمي شوند، شايد اشکال کار متوجه ماست که نمي توانيم حرفمان را رک وپوست کنده بزنيم، نمي توانيم حرفمان را به گونه اي ساده بگوييم که همه متوجه بشوند، درواقع همگان فهم باشد که اگر اينچنين باشد به راستي ازماست که برماست، به خاطر همين مقداري ازفسفرمغزمان راسوزانديم وبا خود انديشيديم تا به اين نتيجه رسيديم که بايد حرفمان را به زباني گويا بگوييم، براي همين به فکر افتاديم و کشف فرموديم که در اين دور و روزگار زباني به رسايي وهمگان فهمي فوتبال وجود ندارد. زباني بين المللي که در همه جاي دنيا به يک شکل گفته وشنيده و ديده مي شود.
جالب است بدانيد که تازه به اين نکته پي برديم که فوتبال زبانش گوياست چراکه همه ازآن سر در مي آورند از کودک خردسال گرفته تا دانشمندان وحتي افراد بي سواد فوتبال را از جان ودل مي فهمند.
خدا را شاکريم از اينکه اين فرصت بزرگ دست داد تا بتوانيم اين کشف مهم را انجام دهيم وکلي از اين بابت خوشحال و خرسند شده و به هوش وذکاوت خودمان بباليم و افتخارکنيم.
تازه فهميديم چرا اين همه امکانات وهزينه صرف مقوله اي به اسم فوتبال مي شود و کسي کک اش هم نمي گزد. اما درمقابل ذره اي توجه والتفات را از جامعه فرهنگ و هنر دريغ مي دارند. گفتيم حالا که ما به اين کشف بزرگ نائل آمده ايم بياييم وبه عنوان عضوي از جامعه فرهنگي استان حرفمان را به زبان فوتبال بگوييم شايد عده اي منظورمان را درک کردند.
ذکر اين نکته خالي از لطف نيست که موضوع مورد مناقشه ما، ماجراي يک ساختمان فرهنگي در استان اردبيل به اسم مجتمع هنرهاي ديني حوزه هنري است که داستان بسيار جالبي دارد واز چندين جهت قابل بررسي است، اما آنچه که مهم بوده و جاي تامل دارد اين است که اين ساختمان به اصطلاح فرهنگي منتسب به جامعه فرهنگي استان نزدیک به سه دهه است که يک لنگ به هوا ايستاده مدیران و مسئولین و استاندارانی آمدند و رفتند و این ساختمان همچنان پا برجاست و استوار ایستاده است. تا شايد دلی به حال جامعه فرهنگ و هنر استان بسوزد ومحض رضاي خدا هم که شده کاري بکند، همانطور که در ابتداي نوشته هايم عرض کردم با وجود پيگيري ها و نامه نگاري هاي صورت گرفته کلاف پايان کارهاي عمراني اين ساختمان روز به روز سر در گم تر شده، پیچیده و باز پیچیده و باز شده کلاف سر درگم تا حکايت از اين داشته باشد که گويا اين رشته سري دراز دارد.
اينقدر اين زخم کهنه را مرحم نمي گذارند تاجايي که دچار مشکل جدي وعديده اي بشود که البته به نظر ما اين اتفاق افتاده است چرا که ساختماني را که شايد در سالهای ابتدایی باصرف هزينه اي بالغ بر دويست ميليون تومان مي توانستيم جمع وجور کنيم الان براي قسمت هاي نيمه کاره آن بايد صدها برابر اين هزينه راصرف نماييم. به نظر ما فرهنگيان، اين مبلغ هم مشکلي نداردچون هرچقدرهم که صرف ساخت اين ساختمان بشود بازهم به گرد پاي قرار دادهاي نجومي بازيکنان فوتبال و مربیانی که بیشتر از ۴-۴-۲ چیزی بارشان نیست نمي رسد، البته سوء تفاهم نشود ما به هيچ وجه مخالف اين قرار دادها نيستيم، چراکه کسي به حرف ما گوش نمي دهد ودلش براي بيت المال نمي سوزد، ولي حرف حساب ما فقط يک کلمه است وآن هم اين است که چرا اين همه «تبعيض» ؟
حرف ما اين است که چرا مقوله اي به مهمي فرهنگ وهنر را که روحي لطيف وشکننده دارد آزرده خاطر مي کنيد، وکل کارشاخص فرهنگیتان تغییر مدیران است. غافل از اینکه هر مدیرآید و نغمه ی خود خواند و ازصحنه رود؛ صحنه پیوسته به جاست.
بدانيد که خدا را خوش نمي آيد؛ آخراين فرهنگ شالوده اصلي جوامع بشري راشکل مي دهد، آن هم در زماني که فرهنگ بي محتوا و سخیف غرب يورشي عظيم به سمت دروازه هاي فرهنگي ما برداشته است، چراما نبايد در فصل نقل و انتقالات با صرف هزينه هايي که به عقيده ما اين هزينه ها سرمايه گذاري براي داشتن جامعه اي سالم وشاداب است دست به جذب مدافعان توانمند فرهنگي بزنيم تا خط دفاعي تيم فرهنگي کشور پر قدرت شود تا در مقابل حملات ويرانگر تيم حريف توان مقابله داشته باشد، به راستي چرا؟چرا يادمان رفته است که قوت فرهنگي به رشد و توسعه همه جانبه يک جامعه مي انجامد ونقص درآن کليه ساختارهاي زيربنايي يک جامعه را دچار اختلال کرده وارزش هاي حاکم دريک جامعه را روز به روز رو به افول و اضمحلال مي برد.
در عصري که به عقيده کارشناسان ، عصر ارتباطات وانفجار اطلاعات است (هر دم ازاين باغ بري مي رسد) وما هر روز شاهد ظهور و بروز نسل جديدي از وسايل ارتباط جمعي هستيم و مرزهاي مابين انسانها هر روز بيشتر از ديروز برداشته مي شود وهمه ديوارها به کنار مي روند تا زندگي انسانها در يک قاب شيشه اي قرار بگيرد. در عصري که اگر تا ديروز استفاده نادرست از اينترنت و کامپيوتر معضل اجتماعي محسوب مي شد امروز بايد شاهد يکه تازي شبکه هاي مختلف اجتماعي وماهواره اي بود تا با محتوياتي که هرکدام به تنهايي آسيب هاي عميق اجتماعي را به پيکره جامعه وارد مي کنند تا کار خود را پيش ببرند ، ما چه کار کرده ايم چرا هنوز هم صفرمان گرو نه امان است.
فرهنگ غربي امروز با تبديل هنر سنتي به هنر صنعتي و با سو استفاده از ساحت مقدس هنر به ترويج خرافه ها و بداخلاقي هاي خود مي پردازد و اين درحالي است که ماهنوز اندر خم يک کوچه ايم، تاجايي که يک ساختمان فرهنگي که مي تواند فضاي مناسبي براي پرکردن اوقات فراغت جوانان و نوجوانان در امر آموزش ، تربيت و توليد آثار هنري وادبي آنها باشد، درانتهاي اولويت هاي کاري مسوولين وخادمان عزيز استان قرار مي گيرد.
شايد عده اي از دوستان وخوانندگان اين مطلب عقيده داشته باشند که نويسنده اين مطلب يا ديوانه است ويا مجنون، آخر فوتبال را چه به فرهنگ چرا که اين خود يک نوع قياس مع الفارق است ،اما بايد درجواب اين دوستان عزيز عرض کنم که در زمانه قاريشميش ما همه چيز به همه چيز ربط دارد مگر اينکه خلافش ثابت شود.
تا يادم نرفته عرض کنم خدمت شما دوستان عزيز که ماجراي نگاه فوتبالي به فرهنگ را مديون نماينده محترم مجلس شوراي اسلامي هستيم، همانهايي که بعضی هايشان زياد حرف مي زنند و کم عمل مي کنند، يکي ازاين نمايندگان محترم درجواب يک خبرنگار درقبال سوالي از وضعيت مجتمع هنرهاي ديني حوزه هنري استان اردبيل ، توپ سرگردان اين مجتمع را انداخت به زمين استاندار و فرماندار محترم وگفت که آنها بازيکنان قابلي هستند صاحب تکنيک وتاکتيک که به وقت خود اين پاس را به گل طلايي تبديل مي کنند وما (اهالي فرهنگ استان) مانده ايم دست به دعا و خدا خدا مي کنيم که اين دوستان اين توپ سرگردان را به سلامت از دفاع سنگ اندازها عبور داده وبه ثمر برسانند، دعا مي کنيم مبادا اين عزيزان دربرخورد با دفاع، توپ را به عقب پاس بدهند در اينصورت ما مجبوريم بار ديگر از دفاع شروع به پاس کاري کنيم تا به نقطه حاضر برسيم.
خدا نکند که اين دوستان به تکل از پشتي مصدوم شوند يا داور سوت پايان بازي را به صدا در آوردکه دراينصورت ما مي مانيم حسرت به دل.
به هرحال روده درازي کار خوبي نيست، منتظر هنرنمايي استاندار و فرماندار محترم هستيم.
اميدواريم که با دريبل هاي جادويي خود بتوانند اين پاس رسيده را از دفاع چند لايه رد کنند و گرنه ما ديگر چاره اي نخواهيم داشت و دريک حرکت انتحاري با هنرمندان و فرهنگيان و همانهايي که دغدغه فرهنگي دارند جمع و جور خواهيم شد وخواهيم رفت و به پنجره فولادي امام هشتم دخيل خواهيم بست تا شايد او گره از کار اين ساختمان مادر مرده بازکند.
…. وچنين شد که نگارنده با اين خيال خام ، سالها اميدوار وسالم زندگي کرد بي خبر از اينکه بعضي از بازي ها حتي در وقت اضافه و ضربات پنالتي هم پايان نمي پذيرد.
سعید دست افشان